پرش به محتوا

خر

از ویکی‌گفتاورد
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۲ توسط 31.7.102.22 (بحث)
خر برهنه را پالان نتوان گرفت!

یا درازگوش یا الاغ حیوانی است اهلی از راسته چهارپایان. خر صورت و چهره منحصر به فردی دارد.

به قاطر گفتند نام پدرت چیست - قاطر در جواب گفت مادرم نامش اسب است. چون برای اینکه قاطری بدنیا بیاید - در فصل جفت‌گیری به روش سنتی الاغ نری را با اسب ماده که مادیان نیز گویند جفت می‌کنند. از این جفت‌گیری اگر اسب باردار شود. قاطر بدنیا می‌آورد. ازنکات قابل توجه این است که قاطر نر و ماده ندارد. خنثی است این راست است

  • خر خیلی دوست داشتنی است. مجسمه‌هایش را توی خانه ام نگه می‌دارم. خر نماد مظلومیت است. یک خروار رویش بار می‌گذارند و با چوب هم می‌زنندش.
    • مهین شهابی، ۱۴ آوریل ۲۰۰۹/ ۲۵ فروردین ۱۳۸۸؛ مصاحبه با «جام جم»[۱]
  • «از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
  • «از خر می‌پرسند چهارشنبه کی است.»
  • « خر ما از کره گی دم نداشت.»
  • «از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی!»
  • «اسب و خر را که پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.»
  • «با حرف خر از آسمان جو نمی بارد.»
  • «به خر دستش نمی‌رسد، پالانش را می‌زند»
  • «پالان ترمه خر را عوض نمی‌کند!»
  • «جوان را مفرست به زن گرفتن، پیر را مفرست به خر خریدن!»
  • «حیف صابون که سر خر را با آن بشویند.» ضرب‌المثل ایتالیایی
  • «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
  • «خر اگر بازار نرود بازار می‌گندد.»
  • «خر برهنه را پالان نتوان گرفت.»
  • «خر به فکر جو است و خربنده به فکر دو»
  • «خر پیر و افسار رنگین»
  • «خر چه‌داند قدر حلوای نبات»
  • «خر دادن و خیار ستدن»
  • «خر داده و زر داده و سر داده.»
  • «خر را جایی می‌بندند که صاحب خر راضی باشد»
  • «خر را که به عروسی می‌‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌کشی است.»
  • «خر را گم کرده پی افسارش (پالانش - نعلش) می‌گردد.»
  • «خر سوار خمره شده»
  • «خر سواری را حساب نمی‌کند.»
  • «خر و گاو را با یک چوب می‌راند»
  • «خر سی‌شاهی پالان دوزار (دوهزار)!»
  • «خر سی‌صنار پالان هف‌صنار!»
  • «خر عیسی به آسمان نرود!»
  • «خر که جوش زیاد شد لگد و جفتک می‌پراند»
  • «خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.»
  • «خر مال کسی است که سوار است.»
  • «خر همان خر است پالانش عوض شده»
  • «خریت نه تنها علف‌خوردن است»
  • «خری زاد و خری زید و خری مرد»
  • «راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!»
  • «زبان خر را خلج داند.»
  • «سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
  • «قدر لوزینه خر کجا داند»
  • «قسمت را باور کنم یا عرعر خر را؟»
  • «قیمت زعفران چه داند خر»
  • «کار کردن خر، خوردن یابو»
  • «کاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می‌ریزد.»
  • «کره خر از خریت پیش پیش مادر است.»
  • «گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر»
  • «مرگ خر عروسی سگ است.»
  • «مزد خرچرانی، خرسواری است!»
  • «هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!»
  • «هرکه خر شد بارش می‌کنند.
  • «هرکه خر شد سوارش می‌شوند.»
  • «هر که خری ندارد، غمی ندارد»
  • «یاسین به گوش خر خواندن.»

خر در شعر فارسی

  • «آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ»
  • «آسوده کسی که خر ندارد// از کاه و جوش خبر ندارد»
  • «آلت اسکاف پیش زرگر// پیش سگ کَه استخوان درپیش خر»
  • «آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی»
  • «آن‌کس که نداند و بداند که نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند»
  • «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم»
  • «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود»
  • «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم»
  • «اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر»
  • «اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل دیبا فقیه»
  • «ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ، جان به منزل برد»
  • «بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیک چوب این خران را تو مران»
  • «بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود»
  • «بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری»
  • «به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مرده‌ای را به چین گاو زاد»
  • «پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه»
  • «پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است»
  • «پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پیشین، خر پسین را پل بود.)
  • «تو چه‌دانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی»
  • «تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
  • «تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست»
  • «جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وین‌ها ز آدمند چرا جملگی خرند»
  • «چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید هم‌چو آتش ز آتش‌زنه// گریزید و تیزید و شد هم‌چو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد»
  • «چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// که مرگ خر بود سگ را عروسی»
  • «خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند»
  • «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد»
  • «خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحب‌هنر است// خر عیسی را آن بی‌هنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بی‌خبر است// قصد راکب را بی‌هیچ نشان می‌داند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغام‌بر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است»
  • «خر عیسی گرش بمکه برند// چون بیاید هنوز خر باشد»
  • «خرکی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// کآب نیکو کشم و هیزم چست»
  • «خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن»
  • «خوشبخت آنکه کره‌خر آمد الاغ رفت// بی چاره آنکه گرفتار عقل شد»
  • «دو نفر دزد خری دزدیدند// سـر تقسیم به هـم جنگیدند// آن‌دو بودند چو گرم زد و خورد// دزد سوم خرشان را زد و برد»
  • «زنده کنِِِِِ مرده، مسیحافر است// و آنکه دم از مرده برآرد خر است»
  • «سگ بر آن آدمی شرف دارد// که چو خر دیده بر علف دارد»
  • «شاه میداس را دو گوش خر است// لیک آوخ که زیر تاج دراست»
  • «شه سکندر دو گوش خر دارد// خلق از این راز کی خبر دارد»
  • «علم داری عمل نه، دان که خری// بار گوهر بری و کاه خوری»
  • «فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش// هرآن‌که خر شود البته می‌شوند سوارش»
  • «قربون خودم که خر ندارم// از کاه و جوش خبر ندارم»
  • «قیاسی گیر از این‌جا، آن و این را// خر پیشینه پل باشد پسین را»
  • «کفش عیسی مدزد و از اطلس// خر او را مساز پشماگند»
  • «گاوان و خران بار بردار// به ز آدمیان مردم‌آزار»
  • «گاوی است در آسمان و نامش پروین// گاو دگر نهفته در زیر زمین// پس چشم خرد باز کن ای اهل یقین// زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین»
  • «گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد// کاین شتر صالح است یا خر دجال»
  • «گفت خر! آخرهمی زن لاف لاف// در غریبی بس توان گفتن گزاف»
  • «مال دادی به باد چون تو همی// گِل به گوهر خری و خر به خیار»
  • «مسکین‌خر اگر چه بی‌تمیز است// چون بار همی‌برد عزیز است»
  • «می‌دهد دست فلک نعمت اصحاب یمین// به گروهی که ندانند یمین را ز شمال// وان‌که او را ز خری توبره باید بر سر// فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال»
  • «نه منعم به مال از کسی بهتر است// خر ار جل اطلس بپوشد خر است»
  • «هـرکسی را که بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
  • «یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می‌کنند»
  • «آن شنیدم که عاشقی جانباز// وعـظ گفتی به خطـه شیراز// ناگهان روستائیـی نـادان// خالی از نور دیده و دل و جان// ناتراشیده هیکل و ناراست// همچو غولی از آن میان برخاست// گفت ای مقتدای اهل سخن// غم کارم بخور که امشب من// خرکی داشتم چگونه خری// خری آراسته به هر هنری// یک دم آوردم آن سبک رفتار// به تفرج میانه بازار// ناگهانش ز من بدزدیدند// زین جماعت بپرس اگر دیدند// پیر گفتا بدو که‌ای خرجو// بنشین یک زمان و هیچ مگو// پس ندا کرد سوی مجلسیان// کاندرین طایفه ز پیر و جوان// هرکه با عشق در نیامیزد// زین میانه به پای برخیزد// ابلهی همچو خر کریه لقا// زود برجست از خری برپا// پیر گفتش توئی که در یاری// دل نبستی به عشـق؟ گفت آری// بانگ برداشت گفت ای خردار// هان خرت یافتم بیار افسار»



پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
خر
دارد.
  1. «گل‌ها جواب سلامم را می‌دهند». جام جم، ۲۵ فروردین ۱۳۸۸. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ مه ۲۰۲۲.