take
ظاهر
انگلیسی
[ویرایش]فعل
[ویرایش]- بردن. انتقال یک چیز یا یک کس از جایی به جای دیگر
- Merritt was taken by ambulance to the nearest hospital (مریت را با آمبولانس به نزدیکترین بیمارستان بردند)
- Remember to take a jacket with you (یادت باشد ژاکتت را با خودت ببری)
- Take an umbrella in case it rains (اگر باران ببارد یک چتر با خودت ببر)
- Take this note to the principal’s office, please (لطفا این یادداشت را به دفتر رئیس ببر)
- We should take your grandma some of these flowers (بهتر است این گلها را برای مادربزرگت ببریم)
- They took me into another room (آنان مرا به اتاق دیگری بردند)
- Barney took us to the airport (بارنی ما را به فرودگاه برد)
- His wife went to Australia, taking the children with her (همسرش به استرالیا رفت و بچهها را با خودش برد)
- He took me to meet his parents (او مرا برد تا والدینش را ملاقات کنم)
- چیزی را از محلی برداشتن. درآوردن
- Someone’s taken a pen from my desk (یک نفر یک خودکار از روی میزم برداشته)
- Police say money and jewellery were taken (پلیس میگوید پول و جواهرات برده شده)
- Opening a drawer, she took out a letter (او کشو را باز کرد و یک نامه خارج کرد)
- Will you take your books off the table (آیا کتابهایت را روی میز برمیداری؟)
- He took some keys out of his pocket (او از جیبش چند کلید درآورد)
- احتیاج داشتن به پول، زمان، تلاش
- How long is this going to take (چقدر وقت میبرد؟)
- Repairs take time to carry out (انجام تعمیرات زمان میبرد)
- It takes courage to admit you are wrong (پذیرش خطای خود، احتیاج به شجاعت دارد)
- The whole process takes two hours (تمام فرایند دو ساعت زمان میبرد)
- It’ll take a lot of planning (این کار احتیاج به محاسبه زیادی دارد)
- The process took about a year (این فرایند تقریبا یک سال به طول انجامید)
- پذیرفتن. قبول کردن
- Will you take the job (آیا این شغل را میپذیری؟)
- If you take my advice, you’ll see a doctor (اگر توصیه من را بپذیری، باید پیش یک دکتر بروی)
- Liz found his criticisms hard to take (پذیرفتن انتقادات آن مرد، برای لیز دشوار بود)
- That’s the truth – take it from me (این حقیقت است. از من بپذیر)
- He should have taken that job (او باید آن شغل را قبول میکرد)
- Never take candy from strangers (هرگز از غریبهها آبنبات نگیر)
- She refuses to take help from anyone (او از کمک گرفتن از هر کسی خودداری میکند)
- She was accused of taking bribes (او متهم به گرفتن رشوه شد)
- پیش خود نگه داشتن. گرفتن
- Let me take your coat (اجازه بده کتت را نگه دارم)
- Can you take this package while I get my wallet (آیا وقتی کیف پولم را درمیآورم این بسته را نگه میدارید؟)
- Jack took Mary's hand and smiled (جک دست ماری را گرفت و لبخند زد)
- I passed him the rope and he took it (من طناب را به او دادم و او گرفت)
- Free newspapers: please take one (لطفا یک روزنامه رایگان بردارید)
- She took the child in her arms and kissed him (او بچه را در آغوش گرفت و بوسید)
- سوار وسیله نقلیه شدن
- Let’s take a cab (بیا تاکسی بگیریم)
- I took the first plane out (با اولین پرواز رفتم)
- I’ll take the subway home (با مترو به خانه خواهم رفت)
- جمعآوری
- The police took a statement from both witnesses (پلیس از هر دو شاهد اطلاعات جمعآوری کرد)
- اقتباس کردن
- The book’s title is taken from an old folk song (نام این کتاب از روی یک ترانه محلی قدیمی اقتباس شده)
- فرض کردن. تصور کردن. برداشت کردن
- I take it that someone is coming to meet you (فکر کنم یک نفر دارد پیش شما میآید)
- I take it you won't be coming to the party (دارم برداشت میکنم که به پارتی نمیآیید)
- I was joking, but he took me seriously (داشتم شوخی میکردم ولی او جدی گرفت)
- Ben took the news very badly (بن اخبار را خیلی بد قلمداد کرد)
- I’ll take that remark as a compliment (این اظهار نظر را یک تمجید میدانم)
- I took her to be his daughter (فکر کردم او دختر آن مرد است)
- ابراز احساسات
- At first, he took no interest in the baby (در ابتدا، علاقهای به نوزاد نشان نداد)
- an elderly man took pity on her (یک مرد پیر به او شفقت نشان داد)
- Don’t take offence (این را یک توهین تلقی نکن)
- He’s not very good at taking criticism (او تحمل انتقاد ندارد)
- The death of a loved one is always hard to take (تحمل مرگ عزیزان همیشه سخت است)
- Jeff can’t take the stress (جف نمیتواند استرس را تحمل کند)
- His constant drinking was hard to take (تحمل میگساری او دشوار بود)
- سیطره یافتن. اسیر کردن. تسخیر کردن. در اختیار گرفتن
- Enemy forces have taken the airport (نیروهای دشمن فرودگاه را تسخیر کردهاند)
- Both boys were taken prisoner (هر دو پسر زندانی شدند)
- The communists took power in 1948 (کمونیستها در سال 1948 به قدرت رسیدند)
- Youngsters need to take control of their own lives (جوانان باید کنترل زندگی خود را در دست بگیرند)
- Rebel forces have taken the capital (نیروهای شورشی پایتخت را در اختیار گرفتند)
- مصرف کردن دارو
- Take two tablets before bedtime (قبل از خواب دو تا قرص بخور)
- Most teenagers start taking drugs through boredom (اکثر نوجوانان به خاطر افسردگی مواد مصرف میکنند)
- You really need to take something for that cough (بابت سرفههایت باید دارو مصرف کنی)
- آزمایش. اندازه گرفتن. سنجیدن
- Take the patient’s pulse first (ابتدا ضربان بیمار را بسنج)
- Hold still while I take your temperature (ثابت بمانید تا دمای شما را اندازه بگیرم)
- یادداشت کردن
- Let me take your email address (اجازه دهید ایمیل شما را یادداشت کنم)
- Sue offered to take notes (سو گفت که یادداشت برداریم)
- Did you take notes during the lecture (آیا طی سنخرانی یادداشت برداشتید؟)
- He’s not here right now. Can I take a message (او اکنون اینجا نیست. آیا میتوانم پیغام شما را بگیرم؟)