پرش به محتوا

take

از ویکی‌واژه

انگلیسی

[ویرایش]

فعل

[ویرایش]
  1. بردن. انتقال یک چیز یا یک کس از جایی به جای دیگر
    Merritt was taken by ambulance to the nearest hospital (مریت را با آمبولانس به نزدیک‌ترین بیمارستان بردند)
    Remember to take a jacket with you (یادت باشد ژاکتت را با خودت ببری)
    Take an umbrella in case it rains (اگر باران ببارد یک چتر با خودت ببر)
    Take this note to the principal’s office, please (لطفا این یادداشت را به دفتر رئیس ببر)
    We should take your grandma some of these flowers (بهتر است این گل‌ها را برای مادربزرگت ببریم)
    They took me into another room (آنان مرا به اتاق دیگری بردند)
    Barney took us to the airport (بارنی ما را به فرودگاه برد)
    His wife went to Australia, taking the children with her (همسرش به استرالیا رفت و بچه‌ها را با خودش برد)
    He took me to meet his parents (او مرا برد تا والدینش را ملاقات کنم)
  2. چیزی را از محلی برداشتن. درآوردن
    Someone’s taken a pen from my desk (یک نفر یک خودکار از روی میزم برداشته)
    Police say money and jewellery were taken (پلیس می‌گوید پول و جواهرات برده شده)
    Opening a drawer, she took out a letter (او کشو را باز کرد و یک نامه خارج کرد)
    Will you take your books off the table (آیا کتاب‌هایت را روی میز برمی‌داری؟)
    He took some keys out of his pocket (او از جیبش چند کلید درآورد)
  3. احتیاج داشتن به پول، زمان، تلاش
    How long is this going to take (چقدر وقت می‌برد؟)
    Repairs take time to carry out (انجام تعمیرات زمان می‌برد)
    It takes courage to admit you are wrong (پذیرش خطای خود، احتیاج به شجاعت دارد)
    The whole process takes two hours (تمام فرایند دو ساعت زمان می‌برد)
    It’ll take a lot of planning (این کار احتیاج به محاسبه زیادی دارد)
    The process took about a year (این فرایند تقریبا یک سال به طول انجامید)
  4. پذیرفتن. قبول کردن
    Will you take the job (آیا این شغل را می‌پذیری؟)
    If you take my advice, you’ll see a doctor (اگر توصیه من را بپذیری، باید پیش یک دکتر بروی)
    Liz found his criticisms hard to take (پذیرفتن انتقادات آن مرد، برای لیز دشوار بود)
    That’s the truth – take it from me (این حقیقت است. از من بپذیر)
    He should have taken that job (او باید آن شغل را قبول می‌کرد)
    Never take candy from strangers (هرگز از غریبه‌ها آبنبات نگیر)
    She refuses to take help from anyone (او از کمک گرفتن از هر کسی خودداری می‌‎کند)
    She was accused of taking bribes (او متهم به گرفتن رشوه شد)
  5. پیش خود نگه داشتن. گرفتن
    Let me take your coat (اجازه بده کتت را نگه دارم)
    Can you take this package while I get my wallet (آیا وقتی کیف پولم را درمی‌آورم این بسته را نگه می‌دارید؟)
    Jack took Mary's hand and smiled (جک دست ماری را گرفت و لبخند زد)
    I passed him the rope and he took it (من طناب را به او دادم و او گرفت)
    Free newspapers: please take one (لطفا یک روزنامه رایگان بردارید)
    She took the child in her arms and kissed him (او بچه را در آغوش گرفت و بوسید)
  6. سوار وسیله نقلیه شدن
    Let’s take a cab (بیا تاکسی بگیریم)
    I took the first plane out (با اولین پرواز رفتم)
    I’ll take the subway home (با مترو به خانه خواهم رفت)
  7. جمع‌آوری
    The police took a statement from both witnesses (پلیس از هر دو شاهد اطلاعات جمع‌آوری کرد)
  8. اقتباس کردن
    The book’s title is taken from an old folk song (نام این کتاب از روی یک ترانه محلی قدیمی اقتباس شده)
  9. فرض کردن. تصور کردن. برداشت کردن
    I take it that someone is coming to meet you (فکر کنم یک نفر دارد پیش شما می‌آید)
    I take it you won't be coming to the party (دارم برداشت می‌کنم که به پارتی نمی‌آیید)
    I was joking, but he took me seriously (داشتم شوخی می‌کردم ولی او جدی گرفت)
    Ben took the news very badly (بن اخبار را خیلی بد قلمداد کرد)
    I’ll take that remark as a compliment (این اظهار نظر را یک تمجید می‌دانم)
    I took her to be his daughter (فکر کردم او دختر آن مرد است)
  10. ابراز احساسات
    At first, he took no interest in the baby (در ابتدا، علاقه‌ای به نوزاد نشان نداد)
    an elderly man took pity on her (یک مرد پیر به او شفقت نشان داد)
    Don’t take offence (این را یک توهین تلقی نکن)
    He’s not very good at taking criticism (او تحمل انتقاد ندارد)
    The death of a loved one is always hard to take (تحمل مرگ عزیزان همیشه سخت است)
    Jeff can’t take the stress (جف نمی‌تواند استرس را تحمل کند)
    His constant drinking was hard to take (تحمل میگساری او دشوار بود)
  11. سیطره یافتن. اسیر کردن. تسخیر کردن. در اختیار گرفتن
    Enemy forces have taken the airport (نیروهای دشمن فرودگاه را تسخیر کرده‌اند)
    Both boys were taken prisoner (هر دو پسر زندانی شدند)
    The communists took power in 1948 (کمونیست‌ها در سال 1948 به قدرت رسیدند)
    Youngsters need to take control of their own lives (جوانان باید کنترل زندگی خود را در دست بگیرند)
    Rebel forces have taken the capital (نیروهای شورشی پایتخت را در اختیار گرفتند)
  12. مصرف کردن دارو
    Take two tablets before bedtime (قبل از خواب دو تا قرص بخور)
    Most teenagers start taking drugs through boredom (اکثر نوجوانان به خاطر افسردگی مواد مصرف می‌کنند)
    You really need to take something for that cough (بابت سرفه‌هایت باید دارو مصرف کنی)
  13. آزمایش. اندازه گرفتن. سنجیدن
    Take the patient’s pulse first (ابتدا ضربان بیمار را بسنج)
    Hold still while I take your temperature (ثابت بمانید تا دمای شما را اندازه بگیرم)
  14. یادداشت کردن
    Let me take your email address (اجازه دهید ایمیل شما را یادداشت کنم)
    Sue offered to take notes (سو گفت که یادداشت برداریم)
    Did you take notes during the lecture (آیا طی سنخرانی یادداشت برداشتید؟)
    He’s not here right now. Can I take a message (او اکنون اینجا نیست. آیا می‌توانم پیغام شما را بگیرم؟)