توی صحنه غریب زندگی
هممون در نقش یک بازیگریم
با همیم تو بازهای روزگار، از درون هم ولی بی خبریم بی خبریم
زندگی تولد یه خاطرست انگاری شروع یک نمایشه
کاشکی از دنیا این خاطره ها، سهم ما تموم خوبیا بشه
توی یه پشت صحنه دنیای ما
خوبی و بدی می مونه یادگار
زندگی برای ما یه خاطرست
از تمام قصه های روزگار از تمام قصه هاي روزگار
بهتر به قلبامون دروغ نگیم، زندگی هر طور که باشه می گذره
من تو مسافریم تو این روزا مثل خورشید تو نگاه پنجره
هممون پشت نقاب صورتك، همیشه از صبح تا شب قایم می شیم
واسه پنهون کردنه گریه هامون، روی قلب و روحمون خط می کشیم
اگه باز از روزگار دلت گرفت، لحظه ها ثانیه ها ابری شدن
بیا با من بیا با من بیا با من…
توی یه پشت صحنه دنیای ما
خوبی و بدی می مونه یادگار
زندگی برای ما یه خاطرست
از تمام قصه های روزگار از تمام قصههاي روزگار