پروین اعتصامی
ظاهر
پروین اعتصامی (۱۷ مارس ۱۹۰۷، تبریز - ۴ آوریل ۱۹۴۱، تهران) شاعر و کتابدار ایرانی بود.
دارای منبع
[ویرایش]دیوان پروین اعتصامی
- «واعظی پرسید از فرزند خویش/هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟//صدق و بی آزاری و خدمتِ به خلق/هم عبادت، هم کلید زندگی ست//گفت: زین معیار اندر شهر ما/یک مسلمان هست، آن هم ارمنی ست!»
- دیوان اشعار - ۱۳۱۴
- «آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است/ آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست»
- اشک یتیم
- «این که خاک سیهش بالین است// اختر چرخ ادب، پروین است// گرچه جز تلخی از ایام ندید// هرچه خواهی سخنش شیرین است// دوستان به که ز وی یاد کنند// دل بی دوست، دلی غمگین است// خاک در دیده بسی جانفرساست// سنگ برسینه بسی سنگین است…»
- سنگنبشته آرامگاه پروین که خود سروده است
- «پریدن، بیپر تدبیر مستی است// جهان را گه بلندی، گاه پستی است»
- آرزوی پرواز
- «پستی نسوان ایران جمله از بیدانشی است// مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است»
- نهال آرزو
- «چون شانه، عیب خلق مکن مو به مو عیان// در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست»
- آئین آئینه
- «حساب خود نه کم گیر و نه افزون// منه پای از گلیم خویش بیرون»
- سعی و عمل
- «دزد اگر شب، گرم یغماکردن است// دزدی حکام، روز روشن است»
- دزد و قاضی
- «دزد جاهل گر یکی ابریق برد// دزد عارف دفتر تحقیق برد»
- دزد و قاضی
- «دل ویرانه عمارت کردن// خوشتر از کاخ برافراختن است»
- نیکی دل
- «سیر، یک روز طعنه زد به پیاز// که تو مسکین چقدر بدبویی// گفت از عیب خویش بیخبری// زان ره از خلق عیب میجویی»
- نکوهش بی جا
- «سیه، ای بیخبر، سپید نشد// وقت شیرین خود تباه مکن»
- نکوهش نکوهیده
- «گرت اندیشهای ز بدنامی است// منشین با رفیق ناهموار»
- همنشین ناهموار
- «نان خود از بازوی مردم مخواه// گر که تو را بازوی زورآزماست// سعی کن، ای کودک مهد امید// سعی تو بنّا و سعادت بناست»
- صاعقه ما، ستم اغنیاست
- «نبض تهیدست نگیرد طبیب// درد فقیران همهجا بیدواست»
- صاعقه ما، ستم اغنیاست
- «نزد گرگ آجل چه بره چه گرگ// پیش حکم قضا چه خاک و چه باد»
- هرچه باداباد
- «هرچه شاگردی زمانه کنی// نشوی آخر ای حکیم استاد»
- هرچه باداباد
- «هرچه کنی کشت همان بدروی// کار بد و نیک چو کوه و صداست»
- صاعقه ما، ستم اغنیاست
- «هرچه معمار معرفت کوشید// نشد آباد این خرابآباد// چون سپید و سیه تبه شدنی است// چه تفاوت میان اصل و نژاد»
- هرچه باداباد
- «هرکه در شوره زار کشت کند// نبود از کار خویش برخوردار»
- همنشین ناهموار
- «هرگلی، علت و عیبی دارد// گل بیعلت و بیعیب خداست»
- گل بی عیب
دربارهٔ وی
[ویرایش]- «اندیشههای پروین نو و متضمن نکات اجتماعی و اخلاقی و انتقادی است و تمثیلات نغز و اندرزهای حکیمانه و تفکرات او مایه شگفتی است. پروین در غالب آثار خویش چون مادری مهربان با فرزندان دلبند خویش سخن میگوید. واقع بین است و بدین سبب تلخیهای حیات را نیک ادراک میکند و به خواننده عرضه میدارد.»
- دکتر محمد معین
- «پروین در قصاید خود پس ازبیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل، امیدحیات، اغتنام وقت، کسبکمال و هنر، همت و اقدام، نیکبختی و فضیلت سوق میدهد.»
- «پروین اعتصامی چه به اقتضای روح لطیف و خواهرانهای که داشت و چه به اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری نپرداخته. قلمرو شعری او به مکان و زمان و حوادث خاص، محدود نیست. وی رنج و غم مردم بیپناه و محروم را میسراید، به طور عام، در هر روزگار و در هر کجا که باشند…»
- محمدعلی اسلامی ندوشن
- «... این قلب رئوف و مهربان «پروین» بود که نمیگذاشت کوچکترین تزلزلی در بنیان دوستی صادقانهٔ ما به وجود آید. لازم است یادآور شوم که «پروین» مقید به تمام قیود اخلاقی و سنن خانوادگی آن زمان بود و در خانوادهٔ باتقوا و پرهیزگاری نشو و نما یافته و کاملاً تحت توجه و مراقبت والدین خود قرار داشت. مادر «پروین» به من محبتی وافر داشت. وقتی به دیدنم میآمد، یا با مادرش بود که خیلی زیاد «پروین» را دوست داشت، یا با پیرمرد نجیبی که مستخدمشان بود و وقت رفتن نیز او را همراهی میکرد… «پروین» به استعمال زینتآلات توجه نداشت. در پوشش، متانت و زیبایی را به حد اعتدال رعایت میکرد. رنگهای آرام در لباسهایش بیشتر به چشم میخورد. نهایت درجه به نظافت مقید بود و از آرایش ظاهری و خودآرایی همواره دوری میکرد…»
- سرور مهکامه محصص
- «... پروینی که من دیدم و بارها دیدم بدین گونه بود: قیافهای بسیار آرام داشت. با تانی و وقار خاصی جواب میگفت و مینگریست. هیچگونه شتاب و بیحوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود. یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. وقتی که از شعر او، تحسین میکردم با کمال آرامش میپذیرفت. نه وجد و نشاطی مینمود و نه چیزی میگفت. هرگز یک کلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد، از او ندیدم…»
- «از ابتدا طفلی ساعی و متفکر بود. به قول خانم محصص «کمتر سخن میگفت و بیشتر فکر میکرد.» به ندرت در جرگه سایر اطفال وارد میشد. غالباً تنها به سر میبرد. گویی ساختمانی سوای ساختمان دیگران داشت. در مجالس درس و بحث، همیشه از سایرین پیش بود. از کودکی شروع به شعر گفتن کرد. خانهٔ پدرش میعادگاه ارباب فضل و دانش بود و «پروین» همواره آنان را با قریحه سرشار و استعداد خارقالعاده خویش دچار حیرت میساخت… در تمام مدت تحصیل، بهترین شاگرد مدرسه بود… «پروین» اگر چه به ندرت میخندید، ولی هیچگاه محنت زده نبود و درمانده نیز نمینمود. تنها سانحه تلخ ازدواج و طلاق، آن هم برای مدتی بسیار کوتاه، سیمای متین، موقر و محکم «پروین» را با غباری از گرفتگی پوشاند. این تغییر حال را هم فقط ما اطرافیان «پروین» که همواره با او بودیم و لذا بر جمع وجناتش آشنایی داشتیم، میتوانستیم درک کنیم و دریابیم. والا، او از شکست در ازدواج، ضعف و فتوری به خود راه نداد و باز به همان حال کم حرفی و آرامش و وقار ذاتی خویش بازگشت. نه از کم و کیف ازدواج با کسی حرف زد و نه از آن باب ابراز تاسف کرد.»
- ابوالفتح اعتصامی